سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدتی است که موضوعی ذهنم را مشغول کرده ، با خودم کلنجار رفتم که ننویسم ولی همین طور که می بینید دست هایم نافرمان شده اند و اختیار از کف من ربوده اند.( البته قول می دهم بعد از این که کارم باآن ها تمام شد حتما تنبیه شان کنم تا که دیگر از دستورات ، سرپیچی نکنند)
در ابتدا باید از حضور همه ی برادرانم که از این صفات مبرا هستند عذر خواهی کنم و از آن ها بخواهم که بنده را عفو بفرمایند.
حالا می تونید بخونید
یک زمانی اگر به مردی می گفتند لچک ( روسری) سرکن ‍، یا سبیل بتراش ، چه خون وخونریزی هایی که به پانمی شد ،برای انجام خیلی از کارها  سبیل گرو می گذاشتند و اگرکسی در انجام کاری کوتاهی می کرد از مرد کمتر بود  .
روزگاری مردان ما به شرافت شان قسم می خوردند به مردانگی و غیرت و عزت  شان افتخار می کردند زنان و بچه های ما وقتی می خواستند به هم قولی بدهند ، قولشان مردانه بود و حرفشان حرف یک مرد ؛ اقتدار و ابهت مردان، اسباب مباهات همگان بود .
حالا چی ؟ چه بلایی سر مردان ما آمده ؟ که موبلند می کنند و ابرو بر میدارند و دستمال سر می بندند گردن بند طلا به گردن می اندازند و یقه باز می کنند دستبند به دست می بندند و از لوازم آرایش زنانه استفاده می کنند !!!!!
زیر قولشان می زنند و حرفشان را عوض می کنند و هر ساعتی یک رنگ می شوند مثل خاله زنک ها در کار دیگران تجسس وتفحص می کنند و مانند خاله خانم باجی ها دور هم که می نشینند غیبت می کنند، سریع تصمیم می گیرند و نسنجیده حرف می زنند  و.....
تو را به خدا یکی به من بگوید چه اتفاقی افتاده ؟
 مگر نه این که این جوانان و نوجوانان از نسل پدرانی هستند که عشق و غیرت شان ، عزت و اقتدارشان ، تعهد و مسئولیت شان ،شجاعت شان ، جان فشانی آن ها در راه حفظ آرمان هایشان و... قصه ها شد و نسل به نسل ، سینه به سینه ؛از زبان ‏زنان ومادران ما در گوش بچه ها نقل شد؟!!! پس چه شده است که پسران جوان ما از مرد بودنشان بیزارند وقصه هایی که از جوانمردی پدرانشان شنیده اند پشت گوش های گوشواره زده به فراموشی سپرده اند؟ چه شده ، چه کمبودی در خود حس کرده اند که برای جلب توجه زنان و دخترانی که همان قصه ها را شنیده اند  تن به خفت ابرو برداشتن، داده اند؟ چگونه تشخیص داده اند که اگر موی بلند و ناخن دراز و لاک زده و لب های قرمز آتشین و چشم های تزیین شده داشته باشند مورد توجه دیگران واقع می شوند ؟ - وای از نوشتن همه این ها شرمگینم اما چه کنم که واقعیت است و از حقایق نمی توان فرار کرد – کاش می توانستید بفهمید موقع نوشتن این مطالب چه احساسی دارم البته اگر این درد مشترکمان باشد حتما خواهید فهمید .
 آه به عنوان یک مادر، نگران پسر دلبندم می باشم، نکند من قصه ی مردانگی پدرش را درست در گوشش زمزمه نکرده باشم ؟ نکند که من نتوانسته باشم کلمه مرد را برای پسرم درست تعریف کرده باشم  (همانگونه که مادرم برای پسرانش تعریف کرده بود ).
روزگاری مردان ما برای دفاع از نام مرد و مردانگی و برای حفظ غرور مردانه شان ، برای سه حرف م ر د از جان می گذشتند. حالا مردان جوان ما چه می کنند ؟
تاسف همه ی وجودم را فراگرفته و تحمل دیدن واقعیت ها را ندارم.فریادی در گلو تصمیم دارد که مرا خفه کند نمی دانم که توقع من از مردان زیاد است یا به من بد آموخته اند؟!!! به من آموخته اند که مرد یعنی عشق و غیرت ؛ عزت و رشادت ، تعهد وانسانیت ، اقتدارو مدیریت ، صداقت و انسانیت .
مردانگی را برایم خلاف این چیزی که می بینم تعریف کرده اند به من گفته اند که حرف مرد یک کلام است سرش برود حرفش نخواهد رفت ، قول او قول مردانه است ، او مقتدر وتوانا ست مسئولیت پذیر است و حامی خانواده است پس چرا من نمی بینم؟ شاید چشم هایم نیز مانند دست هایم نافرمان شده اند!!! نمی دانم . اما نه همین  دیروز مردی را دیدم که حرفی زد و بر چشم بهم زدنی حرفش را عوض کرد مردانی را دیدم که در روشنایی  قول مردانه  میدهند اما در تاریکی قولشان را به فراموشی می سپارند.
 زنانی را می بینم که رنگ عوض کرده وبه جای این که حمایت شوند حمایت می کنند!!! خدایا چه شده است ؟مردانی را می بینم که شب را به عیاشی و روز را در خواب سپری می کنند و زمان بیداری خمار خمارند ، زنانی را می بینم که از صبح تا غروب کار می کنند و خرج منزلی را می دهند که سنگِ بنایش را کس دیگری نهاده است .
قبول دارم که آن ها ابتدا انسانند و سپس مرد، اما تعریف مرد از یک بعد یعنی جنس مخالف زن،و از بعد دیگر- به خصوص برای ما ایرانیان- معانی فراتر از این در بر دارد.
تورا به خدا این کلمه ی شریف را لکه دار نکنید بگذارید همیشه برای ما زنان تعریف کلمه ی مرد همانی باشد که در ذهنمان تجسم کرده ایم ،بگذارید بتی که از شما ساخته ایم تبر برگردنش نیفتد .


نوشته شده در  پنج شنبه 86/2/6ساعت  9:54 عصر  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بهار هفت ساله شد!
حسین پناهی
[عناوین آرشیوشده]
 
  • کلمات کلیدی :